تیراختور با ما!
دست نوشته های یخی
به نام نامی که جز نام او نامی نیست...
تیراختور با ما!

اول ک وارد رستوران فرودگاه شدیم ک نایار بخوریم

دیدم چن تا آدم با لباس قلمز نشستن دارن غذا میخورن

هی نیگا نیگا کردم ، محسن فروزان دقیقن روبروم نشسته بود

اما هرچی میفکریدم یادم نمیومد ک کیه!!!

از بابی پرسیدم اینا کیان؟!؟!؟

حسنا گف:تراکتوره!چون آرم تراختور رو لباسشونه

منو باش چقدر باهوشم!! محسن جلومه بعد یه نگا نکردم آرم بلوزشو!!

همون لحظه جواد کاظمیان از جلوم رد شد بره دستشو بشوره

کاغذ و خودکار نمیافتم!!

خودکار را در ته کیفم یافتم امام کو کاغذ؟!؟!؟

از چن نفر پرسیدم اما هیشکس نداش

تا اینکه مجبور شدم جلد سی دی مرتضی پاشایی و بابک جهانبخش رو پاره کنم

دادم حسنا بره از جواد امضا بگیره

رف تا نصفه راه دوباره برگشت

جواد خودش منو یه نگا کرد بعد به حسنا گفت بیا عزیزم

- اسمت چیه؟

- حسنا

- چطوری مینویسن؟

- با ح جیمی

اما نمیدونم چرا پرسید اینو!! چون اصن اسمشو ننوشت!!!

بعد رف از محسن امضا بگیره

تا بش نشون دادم کیه

دیدیم محسن داره منو نیگا نیگا میکنه

خودش بام سلام علیک کرد و گف:

حالتون خوبه؟

من : مرسی!

حسنا رو فرستادم رف امضا گرف اسمش رو پرسید و نوشت:

تقدیم ب حسنا جان عزیز

بعد رفتیم ک با جواد عکس بگیره

بعده اون هم با تونی عکس + امضا گرفتیم

هویژوری نشستیم در جوار آن ها و باهاشون غذا خوردیم

منتها من اصن نفهمیدم چی خوردم!

از بس استرس داشتم!

محسن داش کوبیده نوش جان مینمود

ک یه پسمله اومد پیشش نشست و گف:

منم بات بخورم؟

- چنگال اونجا هس وردار بیا.

اومد باش خورد!!

من فک میکردم فقط خودم حال بهم زنم!!!

بعد همون پسمله باهاشون از رستوران اومد بیرون و صندلی روبروی محسن نشست

منم با حسنا رفتم جنب اون پسمله نشستم

بعده نیم ساعت حرفیدن بلاخره اون پسره رف!!

وقتی میخواستیم کارت پرواز بگیریم رئیس باشگاه داش ب رئیس هواپیماهه میگف:

ما 25 نفریم

رئیس هواپیماهه : اگه اینطور باشه من باس نصف مسافرامو پیاده کنم ک!!!

کلی با هم چونه زدن و نمیدونم چطوری شد ک دوباره سالن ترانزیت دیدیمشون

جواد تا اومد داخل سالن ساعتشو در آورد

وضو گرف و اول وقت نمازشو خوند............

بعد محسن رف آیس پک طالبی کوچیک خرید

و تو اتوبوسی ک تا دم هواپیما میبره وایساد و خورد

تو اتوبوس همه جلوی من وایاسده بودن

دونیایی بووووووووود!!

نشستم پای بحث خودمونی فوتبالیستا !! یک حالی داد!

محسن داش میگف: یه مزاحمی دارم

اما میدونم کیه!

اسمساش هم ب مسعود داش نشون میداد

همه از دم گوشی منو داشتن!

فقط محسن سفیدشو داش بقیه همه مشکیشو داشتن!

ممد نصرتی بقل بابی نشسته بود داش ب بابی میگف:

من 2شب رسیدم تبریز

سید صالحی نیز داش راجع ب رئال مادرید با کادر فنی میحرفید!!

هویژوری داشتن حرف میزدن

ک یهو محسن یه سوتی داد! زشته نمیگم!

اون دیگه شده بود سوژه!!!

هی هر چی محسن میگف از ترس اینکه دوباره سوتی نده هی جواد میگف : هیـــــــــــــــــــــــــــــس!!

محسن هم هی انگلیسی حرف میزد چون داش با اون بازیکن خارجیه میحرفید

میگف :

Rasht is my city . every time rain and this is very good

هی دم ب دیقه میگف :

She is no good !

از پله های هواپیما ک داشتیم میرفتیم بالا جواد پش سرم اومد و دوتا صندلی جلو تر از من نشست

ممد نصرتی ک اومد حسنا گف: میشه یه امضا بدین؟

- بـــله عزیزم

یه امضا دادو رف

سید صالحی هم ک اومد بابی گف:

سلام آقای سید صالحی

حالتون خوبه؟

یه امضا به دختر ما بدین

سید صالحی:

چشـــــم حتمن

مرسی ممنون دس بوس شما هستیم!

امضا دادو رف

جواد یکم خوابید بعد با گوشی انگری بردو

ازون میوه ها ک آخرش انار داره بازی کرد

بعد برگشت کلی با پشت سریش حرف زد

سید صالحی یهو صدا کرد: مسعود؟

مسعود؟

جلویی من : ها؟

بعد اشاره کرد ک جوادو صدا کنه

جلویی من هی صدا کرد:

جواد؟


نوشته شده توسط زکـیـــــــــــــــــه شنبه 10 فروردين 1392برچسب:تراکتور,تراختور, (18:10) |